دیروز و أمروز و فردا شیفت هامون با دو تا از دوستام یکی شده کلی بأهم مسخره بازی در اوردیم و به زندگیه اسفناک مون خندیدیم
توی ٢٤ ساعت گذشته ٤ ساعت خوابیدم ، کل روز سر کار دهن مون سرویس شده، ساعت ١٠ شب بالاخره رسیدیم رفتیم خرید خوار و بار کردیم
در حال مرگ پامو گذاشتم تو اتاق که کپه رو بذارم بخوابم مثلا، دوباره ٥ صبحه و من همچنان بیدار ام باید لباس هام رو اتو کنم برای امشب تولد یکی از همکار ها دعوت هستیم و درخواست کردن که باید مدل کانتری أتسائل بیاید ! کاوگیرل فرم قراره بریم ولی به جای کاوبوی بوت که نداریم میخوایم کفش لژ داری که ست بشه بپوشیم با شلوارک جین ( الموست روُت شورت ز) با بلوز چهارخونه ! اینطورا که میگن ١٠٠ تا مهمون داره همه أر.اس.وی.پی باید میکردیم و گویا خیلی مفصله تولد هاش
بعد باید برم قبل از کار برای کادوش یه ربانی چیزی بگیرم تزیین کنم؛ کل روز هم مثل خر باید کار کنم تا ساعت ٥ ، مهمونی هم ٧:٣٠ شروع میشه
حالا من به این گاوه درونم چجوری بفهمونم که عزیز جان صورتت که دیگه به فنا رفته امشب قیافه یی نخواهی داشت برای ١٠٠ تا مهمون ! حداقل آبرو داری کن وسط مهمونیه شیتان پیتان طرف نخوابی یه وقت ! با این وضعیت خواب شراب و اینا هم تعطیله
چرا من اینجوری ام اخه
* تابستون ه من یک هفته است بین ترمی که تموم شد و ترم پاییز که یک هفته دیگه شروع میشه ، من یک هفته تعطیل ام که تابستون من حساب میشه و این جانب کلی برنامه ی خر تو الأغ دارم برای این یک هفته! با این وضعیت خواب ام نمیبینم که به هیچ جایی برسه!