Shades of Grey

Shades of Grey

This is a modern fairy tale
Shades of Grey

Shades of Grey

This is a modern fairy tale

چقدر دور بنظر میاد اون روزها...چقدر مسخره دوباره رسیدم به خونه اول

۱۰ ساله که دارم تویه یه دایره میچرخم و میچرخم و هی میرسم سر جای اولم...

این بار اما باره اخره و این اخرین دوره منه

کلی خاطره دارم از نقطه به نقطه ش ... اما

این دور دوره اخره


Lili,take another walk out of your fake world 
please put all the drugs out of your hand 
you'll see that you can breath without no back up 
so much stuff you got to understand 

for every step in any walk 
any town of any thought 
i'll be your guide 

for every street of any scene 
any place you've never been 
i'll be your guide 

lili,you know there's still a place for people like us 
the same blood runs in every hand 
you see its not the wings that makes the angel 
just have to move the bats out of your head 

for every step in any walk 
any town of any thought 
i'll be your guide 

for every street of any scene 
any place you've never been 
i'll be your guide 

lili,easy as a kiss we'll find an answer 
put all your fears back in the shade 
don't become a ghost without no colour 
cause you're the best paint life ever made

تشابه مون خیلی بیشتر از اونیه که یادم میومد!!!!!

کریستینا : ' میفهمی رییس میکشتم، میندازتم بیرون، میفهمی میندازتم بیرون، بعد بندازتم بیرون دیگه باید با همه زندگیم خداحافظی کنم،بعد این یعنی اینکه باید برگردم لوس انجلس ، میفهمی لوس انجلس ، اونجا همیشه افتابیه، میفهمی زیادی افتابی! ...'


همیشه گفتم که این شهر برای من زیادی افتابیه، میرم از اینجا به وقتش...

یه جایی ،توی یکی از دنیا های موازی

یه جایی ،توی یکی از دنیا های موازی، من یه زنه افتابی ام 

با لباس های رنگارنگ و دامن های گل دار تا سر زانو و بلوز های حریر ؛ سرویس چایی سفید گل دار و پرده های روشن و یه خونه ی ویلایی بزرگ با حیاط سرسبز ه بزرگ.

کیک پختن و دستور های غذا ، تغییر رنگ و دیزاین خونه، خریدن رو تختی جدید، غر زدن و غیبت کردن پشت سر بقیه و بچه ها ، موضوع گپ های زنونه مونه.


یه جایی ،توی یکی از دنیا های موازی ، من هیچ شباهتی به این زنه  خاکستری ه همیشه بارونی ندارم.

یکسال دیگه هم گذشت...تنها یک خواسته داشتم که نشدنی بود.

حال همه ی ما خوب است ، اما تو باور نکن.

ساعت نه شبه؛ کل روز رو نان - استاپ کار کردم ؛ خسته ام.

امروز یه لحظه یاد یه خاطره یی افتادم و دلم برای پسره تنگ شد، بعد اون یک لحظه که گذشت همه شو فراموش کردم و به چیز های دیگه فکر کردم.

کلی درس نخونده دارم، کلی مشق هم دارم، هیچ تمرکزی ندارم اما.