-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 اسفند 1394 12:42
اینکه اینجا مینویسم خوب نیست
-
I was just a child
چهارشنبه 26 اسفند 1394 12:24
چرا این روزا تموم نمیشه ۱۰ سال شده...۱۰ سال از زندگیم و درد و بدبختی گرفته و هیچ لحظه ی خوشی توش نبوده ۱۰ سال خیلی زیاده برای از دست دادن و انگار تمومی هم نداره کی قراره تموم بشه این همه بدبختیه من
-
گند زده به اعصابم و نفس م بالا نمیاد انقدر حرص دارم
چهارشنبه 26 اسفند 1394 12:10
ادم ها تا تنهای تنها نباشن تنهایی رو نمیفهمن مثلا نشستی توی اتاقت و فکر میکنی خانواده ت نمیفهمن ت یا دوستت ندارن یه به درد نخور ن اما همون ادم ها وقتی مریض بشی بالا سرت ن همون ادمی که نمی فهمتت داره خرج زندگیت رو میده اگر یه روزی هر کسی به هر شکلی ازارت بده پناه میبری بهشون و یهو احساس نزدیکی میکنی. وقتی که از اونا...
-
متنفرم از همه چیز
چهارشنبه 26 اسفند 1394 11:52
از همه کاراش متنفرم ام دوباره با همون ادم های عوضی قبل میره و میاد مثل یه ۱۶ ساله ی نفهم زندگی میکنه بعد از من میپرسه که درس میخونم یا نه!؟ کجای زندگی من رو خبر داری که حالا یادت افتاده مثلا مادری و دست از سر این مدرسه و درس من بر نمی داری حالم رو بهم میزنه من که هیچ کسی رو توی دنیا ندارم تو یکی هم دست از سره من بردار...
-
این هم زندگی من
سهشنبه 25 اسفند 1394 22:58
مادر جان دارن با دوست پسرشون که ازشون در حال حاضر متنفر هستن و غر هاشو به جون من میزنن و مغز من رو میخورن، میرن اروپا گردی. اون که نوش جانش بهش خوش بگذره! مشکل اینجاست که به خانواده گرامی گفتن که من دارم از این ور میرم اروپا که همو اونجا ببینیم! خب همه ۱۰۰٪ میدونن که من دارم پول سفر رو میدم! بعد که بره و از عکس و من و...
-
ادم ها تغییر میکنن
سهشنبه 25 اسفند 1394 22:44
وقتی سنم کمتر بود همیشه با ادم های سرد مشکل داشتم...نه مشکل یعنی که برام خیلی مسخره بود که انقدر سرد و یخ برخورد میکنن همیشه فکر میکردم چی توی زندگی انقدر بد میتونه باشه که لبخندت رو مهربونیتو ازت بگیره...ذکر شود که من هرگز زندگی گل و بلبلی نداشتم و از بچگی کلی مشکلات وتراما داشتم ، اما چون با تمام اینا باز هم لبخند...
-
damn it
سهشنبه 25 اسفند 1394 11:03
وقتایی که درس میخونم بیشتر دلم س#$ک٪$س میخواد ...یعنی واقعا در حدی که خفه ام میکنه دیگه! بعد به شدت دلم میخواست که برم پیش تاسوس و باهم باشیم! ولی چون باهاش بهم زدم و بهم گفته عاشقمه نمی تونم اینجوری با احساساتش بازی کنم و ازش استفاده کنم و بعد هیچی. نِیتِن هم دوباره سر و کله ش پیدا شده از هفته پیش و درخواست کرد که...