بعد از این همه سال نوشتن و خوندنِ همدیگه ، نوشتن یه جور اجبار شده مثل اینکه مجبوری هر روز با اعضای خانواده ت حرف بزنی !
حس میکنم اگر ننویسم یه جوره بدی تمام این سال هایی که کنارم بودین رو مچاله کردم ریختم تو اشغال ها نه اینکه این کارو تا به حال با کسی نکردم ؛ زیاد هم کردم اما با شما ها ....... نه، هیچ وقت. نمیدونم چند بار توی این سال ها از دست نوشته های گاها تکراریه من خسته شدین، اما شما ها دوستای واقعی من بودین ؛ دوست هایی که هرگز توی روزمره هام نداشتم. نمی خوام بگم توی دنیای واقعی برای اینکه رابطه هامون فقط مجازی نیست دیگه مثل روزها و ماه های اول، شاید فیزیکی دور بودیم ،توی شهر های مختلف و حالا که من اینجام توی کسور های مختلف، اما حسی نزدیک تر از هر کسی بودیم.
مدت هاست که نوشتن ام خلاصه شده به خط هایی که توی ذهنم ثبت میشن و هیچ وقت به تایپ شدن نمیرسن؛نه حتی توی مبایل ام یا گوشه ی دفتر و کتابام. اما ! شاید این خراب شدن بلاگفا و شروع وبلاگ جدید یه قدم باشه برای دور شدن از گذشته.
اره "گذشته" ؛ شخصیت جدید ام یه توانایی خیلی جالب داره ، خیلی راحت همه ی چیز ها / ادم ها یی که در حال حاضر توی زندگیم نیستن رو میزاره توی فولدره گذشته و من از کنارش رد میشم.
دوستتون دارم و خوشی ها و لبخند هاتون برام لذت بخشه، خیلی خیلی زیاد