این روزها هی توی اینستا توی این پیجهای فارسیه عکس و شعر ، ترانه های میثم و حسین * رو میذارن
ترانه هایی که الان همه باهاشون خاطره دارن بهتره بگم همه با اون اهنگ ها خاطره دارن ،اما خاطرات من باهاشون ماله قبل معروف شدنشونه،حتی مال قبل از انتشار شون قبل از اینکه صدأی کسی روش بیاد، مال ٩ سال قبل یه نیمه شبه ١٦ سالگی شیطنت ها و دیوونه بازی های نوجوانی ، میثم وسط حرف ها و خنده ها و سکوت های غم انگیز، بیت بیت پرتشون میکنه وسط خاطره هامون... مال وقته ٢٠ سالگی که عشق هر ساعت بارون میشد روی گونه هام ، ٢٢ سالگی وقتی اَش رفته بود و من عزادار مات و مبهوت دارم با صدأی ابی گریه میکنم .
...
قبل اینکه میثم با ابی کار کنه ، قبل از اینکه ترانه هاشون و اهنگ های رضا یزدانی معروف بشه
منه ١٦ ساله ی دیوونه و عاشق و میثم ٢٣-٢٤ ساله که داشت سعی میکرد از دانشکده مهندسی فارق التحصیل بشه و توی دنیای خاص خودش بود باهم اشنا شدیم اما هیچوقت بیشتر از دو تا دوست نشدیم یه دوستی ساده و نچندان نزدیک و نچندان غریبه فرم. شاید هم اصلا عجیب!
پارسال پسره گفت باید با همه ی دوست های پسرت قطع رابطه کنی و من هم برای اینکه همه چیز تموم بشه و یکبار برای همیشه از تمام این بحث ها خلاص بشم با همه قطع رابطه کردم؛ با میثم هم .
حلا این روزها هی اسمش و شعر هاشو شعر های حسین رو میبینم و دلم برای اون دوستی ی عجیب غریب مون تنگ میشه.
اما نمی تونم دوباره برگردم عقب ، نمیتونم دوباره تماس بگیرم یا براش کامنت بذارم یا هر چیزه دیگه!
انگار با تمام خاص بودنش و عزیز بودن تمام ٢٤ ساله زندگیم ، از یکسال قبل برای همیشه با گذشته ام خداحافظی کردم
انگاری حالا فقط یکسال گذشته دارم که میتونم بهش برگردم. حتی حالا که دیگه پسره نیست.
*میثم یوسفی و حسین غیاثی ... دو تا از بهترین های دنیای ترانه و شعر
* عنوان: چون پسره ادرس وب قبل ی رو داشت حس میکنم ناخوداگاه فیلتر شده و برای پسره مینوشتم حالا برای اولین بار حس میکنم بی خیال و فقط برای خودم هرچی تو دلم بود نوشتم.