با این که خودم از نوجوان های مخفی کار بودم و حتی با دوست هام هم راز هامو در میون نمیذاشتم و حرف نمیزدم و همیشه کارهاً رو یواشکی و سر خود و با این فکر که عقل کل هستم انجام میدادم
و با این که در عین حال مخالف چشم گفتن محض هستم و به نظرم هر کسی باید برای زندگی و خواسته های خودش بجنگه
به شددددددددت ( این شدت یعنی در حد مرگ ) از نوجون ها و احمق بودنشون و بی صبر و بی منطق بودنشون و سر خود بودنشون متنفر ام !
من به این معروفم که حتی توی سن پایین هم خیلی عاقل بودم و رفتار هام و حرف هام حساب شده بوده اما میتونم حتی از خوده نوجون ام هم به حد مرگ متنفر باشم !
فکر نمیکنم هیچ موجودی توی دنیا بتونه به اندازه ی یه بچه ١٥-١٦ ساله ی احمق اعصابم رو بهم بریزه !!!!
واقعا نمیدونم این همه نفرت و انزجار از کجا میاد دقیقا
فقط میشه لطف کنن و کمتر احمق باشن تا من کمتر حرس بخورم ؟!