Shades of Grey

This is a modern fairy tale

Shades of Grey

This is a modern fairy tale

یادم باشه این بار اگه دیدم دارن باز بد میگن ، بگم دارن با دستاشون برای دلم گور میکنن .

نمیدونم چرا همه ی دوست هام اینجا از پسره بدشون میاد ! همه هی میگن من که خوشحالم ازش جدا شدی !

پشت بندش البته از کمالات و لیاقت بی حد و حساب من میگن و همه به اتفاق منتظر شاهزاده ی سفیده خوش تیپ و تحصیل کرده و میلیونر من هستن که با جت و کشتی  بریم این ور و أونور .

اولا که ممنون که همه من رو انقدر سطح بالا میبینن ، اما چطور موقع انتخاب شوهر های خودشون تمام استاندارد های دنیا کوچیک و بزرگ یاد شون رفت ؟!

پسره همون شاهزاده هست برای همشون ! نمیفهمم کجای داستان انقدر برای همه ناراحت کننده ست ؟ شاید اینکه همه ی وقت و زندگیم رو به خودش اختصاص داده بود؟ یا انقدر بد بوده و منو اذیت میکرده و من نمیفهمیدم !؟


خوشم نمیاد که اینجوری نظر میدن نه اینکه از نظر دادنشون ناراحت بشم ! از اینکه رو هوا بی حساب فقط چون ما از هم جدا شدیم پشت سرش حرف بزنن خوشم نمیاد ! اگر فکر میکنن نفر جدید مثلا میاد باهاشون توی فلان باره مست میکنه و پسره دماغ سر بالابود و جاهای بی کلاس نمیومد ، اشتباه میکنن ! نه پسره اینجوری بود نه ادم جدید اینجوری خواهد بود ! 

نمیدونم اصلا ...



فقط بدم میاد که همه به من که میرسن یاد استاندارد های فوق العاده شون میوفتن ! 

شاید هم استاندارد های سر به اسمون گذاشته ی من بیشتر از حد جدی گرفته شده!

اینجوری من اون دوست مجرده ی همیشه مجرد خواهم موند گویا!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.