با دوستام میریم اینور أونور و با دوستاشون اشنا میشم با غریبه ها اشنا میشیم ؛
به صورت بارز و کاملا مشخصی اقایون فاصله و حد و مرزشون رو حفظ میکنن ! یه جوری که انگار این دختره از ما نیست ؛ یه مقدار یش بخاطر مدل لباس پوشیدنم هست بقیه ش بخاطر مدل حرف زدن و نشستن و رقصیدن و ... بعدش هم که اشنا میشیم دیگه واقعا جلو نمیان !
یه مدلی شدم که نمیدونم خوبه یا بد! گاهی حس میکنم خیلی عوضی شدم ! اصلا به این فکر نمیکنم که ادم های دیگه ممکنه فکر کنن مغرور ام به خصوص در مورد اقایون ! اگر بحث کار و پول بشه خیلی راحت توی روی طرف میگم من ازش بیشتر پول در میارم ! توی مدرسه اگر حرفی بزنن یا بخوان عوضی بازی در بیارن خیلی راحت و واضح توی روشون میگم من ازشون باهوش ترم و خیلی بهتر ام !
خب هستم !
اما قبلا انقدر راحت توی صورت مردم نمیزدم و از زندگی ها و انتخاب هاشون إیراد نمیگرفتم ، الان به هرکی میرسم فکر میکنم که حتی نصف مشکلات من رو هم نمیتونن تحمل کنن چه برسه به اینکه زندگیه من رو داشته باشن !
و میبینم که توی رفتار ها و برخورد هام با دیگران همه یه جوری برخورد میکنن ؛ انگار که حساب میبرن یا رسما میگن که طرف مدل ش به ما نمیخوره !
چیزه بدی نیستا من أوکی ام باهاش فقط کی قراره با کسایی اشنا بشم که مثل خودم باشن ؟
پسره این مدلی نبود ، خیلی فروتن بود و به شوخی هم منو دعوا میکرد سر این موضوع !
پریشب با دوست ها متاهلی رفتیم بیرون فقط من مجرد بودم و دوستم گیر داده بود که از اقایون جدا بشیم و تنها بریم کلاب ، که شوهرش راضی نبود و بقیه دختر ها هم هیچی نگفتن و چسبیدن به دوست پسر هاشون، شوهرش هم یک کاره برگشت گفت نه من شما دو تا رو تنها با هم هیچ جا نمیفرستم ! میدونم شما دو تا لنگه ی هم هستید !!!!!
خب رسما زر زد چون اصلا من رو نمیشناسه و من اصلااااا مثل دوستم نیستم ! اون سلیته ست رسما و همش دنبال این جور کاراست ، من رسما به تیتیش بودن و با کلاسی ( نمیدونم فارسی ش چی میشه ! اَه !!) معروف ام و همون جا بود که فهمیدم چطور شد با دوست من ازدواج کرد ! طرف رسما عقب افتاده ست . :| هفته ی قبل هم به دوستم گفته بود که باید کم کم دوستای خیلی جذابت رو بذاری کنار دیگه تو متاهلی و منظورش به من بوده! طرف خبر نداره زن خودش أتیش بیاره معرکه ست و کل شهر رو میشناسه!
هرکی منو میبینه اول فکر میکنه از این دختر های لوس ام که تا یه چیزی ببینم ایش و اوش ام بلند میشه ! در صورتی که من خیلی خاکی و راحت ام !
در این حد که وقتی بحث سگ گرفتن شد پسره گفت همینجوری شبیه این دختر بورلی هیلزی ها هستی سگ بگیری غیر قابل هندل کردن میشی ! کلی خندیدیم سر این حرفش ؛ کاملا درست میگه با مدل لباس پوشیدن و حرف زدن و کلا جاهایی میرم و برنامه روزمره زندگیم عمرا یک درصد کسی بتونه حدس بزنه من چطوری بزرگ شدم و چه زندگی داشتم و دارم !
خلاصه اینکه یک عدد دماغ سر بالآی از خود راضی هستم ، هیچ برنامه یی هم برای إصلاح خودم ندارم .