بیرون میرم با دوستام، تمام کلاس هامو میرم، غذا میپزم، سعی میکنم اتاق و زندگیمو تر و تمیز نگه دارم. هر روز لباس های خوب میپوشم و یه ته ارایش میکنم که قیافه ام تا اخر شب که برسم خونه قابل تحمل باشه، مثل همیشه با همه حرف میزنم و میگم و میخندم و ...گریه هم نمیکنم
اما حالم خوش نیست و هیچ کسی نمیفهمه
لبخند هام داره تموم میشه
هر روز کمرنگ و کمرنگ تر میشه
مشاورم میگه سخته و درد داره این روزایی که میگذرونم
اما راه حل یا راه فرار ی نیست .