Shades of Grey

This is a modern fairy tale

Shades of Grey

This is a modern fairy tale

روزهای بدی ه این روزا, اما بالاخره یه جاهاییش خوب میشه!

قرص ها جواب نمیده ؛صبح باز هم خواب موندم ده دقیقه از کلاسم گذشته بود وقتی بیدار شدم و هنوز چشمام رو باز نکرده حالم بد بود و دلم نمیخواست روز شروع بشه دلم نمیخواد این زندگی رو،بعد دیدم پریچهر مسیج داده ، باز کردم و اینقدر خندیدم که بلند شدم رفتم سر کلاس. بعد اومدم خونه حالم یه جوری بود بعد بدتر و بدتر شدم تا ساعت ٦ که کلاس داشتم ، نرفتم . بجاش خوابیدم و یک ساعت بعدش از حالت تهوع شدید بیدار شدم! بعد داشتم فکر میکردم چی خوردم، شاید شیر خراب بوده،

شاید یادم نبوده قرص هامو زیاد خوردم ! خلاصه...

امروز حالم بدتر از همیشه بود اما همه ی ما روز های خوب و بد داریم مگه نه؟!حالا گیرم روز های بدمون زیاد شده باشه این روزا

چیزی مارو تکون نمیده که ،چون ظرفیت هامون بیشتره

و شما هایی که اینجا رو میخونید و منو میشناسید،

 مطمین باشید که من عمق ظرفیتتون رو دیدم، سر سختی و قوی بودتنتون رو دیدم، 

وگرنه من ادم دوستی های معمولی و قربون صدقه رفتن نیستم ادم دوست نگه داشتن هم نیستم؛

اگر نگه داشتم تون اگه الان کمه کم ۴-۵ ساله با همیم، یعنی شما ها به اندازه ی من محکم هستید.

یعنی با بقیه فرق دارید. ما ها با بقیه فرق داریم.

و برای من مهم نیست که همیشه در حال غر زدن ایم ، همه میدونیم که بعد از بستن این صفحه بلند میشیم به روزمره هامون میرسیم ، هر چقدر هم که سخت باشه

همون طور که توی تمام این ۷-۸ سال بالاخره از جامون بلند شدیم و زندگی کردیم.


فردا یه شروع دیگه ست؛  حتی برای جنگیدن با تمام دنیا...



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.