اون چیزی که توی ایران و فرهنگ ایرانی عشق و رابطه حساب میشه
اینجا abusive relationship ه
و میدونم که خیلی از زن ها و دختر ها نه تنها مشکلی باهاش ندارن بلکه خوششون هم میاد؛
زندگی هرکی به خودش ربط داره، من از وقتی که یادمه با همه ش مشکل داشتم! بحث یاغی بودن نیست، من واقعا باور ندارم به این چیزا
و بدون علم به بُعد روانشناسی ش خواسته ام از یه رابطه یه رابطه ی سالم اروپایی بوده گویا!
تا اینجاش همه چیز خوبه
وقتی بد میشه که داری تحقیق انجام میدی روی ' سو استفاده در روابط' و فکر میکنی که قرار یه چیزی باشه شبیه پدر دیووانه ت ؛
و میبینی تمام رابطه یی که فکر میکردی پر از عشق بوده چیزی بیشتر از abusive relationship نیست!
اون وقته که برمیگردی و یه بار دیگه همه چیز رو مرور میکنی و میفهمی برای چی انقدر اذیت شدی
میفهمی که هیچ جاش تقصیر تو نبوده.
میدونم ادم هایی هستن که با شرایط مشابه من خیلی هم خوش بخت هستن؛ من نمی تونم . من نمی خوام .
و این هیچ اشکالی نداره؛ ادم ها توقعات متفاوتی دارن توی زندگیشون.
*یکی از چیزهایی که ته فکرام و قلبم همیشه میدونستم این بود که پسره و من از نظر احساسی خیلی با هم فرق داشتیم و اون یک کسی رو میخواد که بتونه کنترل ش کنه؛ یکی که فقط بگه چشم. من توی تمام این ۲۵ سال حتی یک بار هم بدون خواسته و فکر خودم چشم نگفتم. من برای خودم زندگی و کار و در امد و تحصیلات دارم، چرا باید اجازه بدم یکی دیگه به جای من فکر کنه؟! پسره هم انقدر باهوش هست که بدونه من هرگز اون ادمی که اون میخواد نمیشم.