سه هفته خیلی وقته! انقدر حرف داشتیم که نشد بگم یه سری چیزا رو
البته بد هم نیست توی این شلوغی و اوضاع الان ام بهتره که فعلا در مورد یه سری مشکلات و موضوعات خاص حرف نزنیم
صبح ها میرم میدوم ... بعد دوش و بعد ارایش و ...
احتیاج دارم همه چیز رو بذارم روی دور اهسته
انقدر دور خودم چرخیدم و دویدم که سر گیجه دارم همش انگار
احتیاج به یه خلوت ساده ی بی دغدغه دارم
نمی خوام بترسونم ش و همه چیز خراب بشه و برداشت اشتباه بکنه، برای همین بهش نمیگم اصلا
اون جوری که بهم نگاه میکنه یادم میاره برای چی دارم این همه بالا و پایین میزنم و برای چی نشستم توی دفترش بی وقفه حرف میزنم.