کجای راه انقدر فأکد اپ میشه ادم ؟! همون یکی دو تا اتفاق اول یا کاره استمراره بدبختی هاست ؟
چطور همه چیز برات بی اهمیت میشه ؟ چطور خانوادهتو از دست میدی؟ چطور برای همیشه عشق رو فراموش میکنی!
چطور رابطه هات پر از درک متقابل میشه، جای عشق رو احترام میگیره، برای همیشه مادر شدن رو فراموش میکنی، همسر بودن میشه یه قرار داد کاری،داشتن جسم همدیگه ، مهمونی های کاری، کنار هم وایسیم و لبخند بزنیم و همه فکر کنن چقدر زندگی مون فوق العاده ست و چقدر خاص و خوشبخت ایم و بعد دوباره بریم توی خلوت خودمون؛ تو با دوستای خودت اون با دوستای خودش، و جواب صادقانه ی "کجا رفته؟" یه "نپرسیدم" ساده باشه،
و تنهاییت به خلوت هم احترام گذاشتن باشه.
بیست و پنج سالگی برای این زندگی فأکد اپ خیلی زود بود، برای اینکه هیچ چیزی دیگه برات مهم نباشه.برای اینکه این انتخابت باشه.
I'm bitter and tired.
I know I am sad and dark and twisted.
and I like it this way...
p.s. as he said it's my comfort zone.
چایی بعد از شامپاین و شراب فکر جالبی نیست! از من گفتن بود
It doesn't matter what or who you are addicted to
It is hard to get sober
And I would repeat this to the day I feel this addiction has died inside of me
I Am an Addict and it's my first hour of being Sober
- never thought it could be actually this painful and mentally crashing
-(non-related shit) my boobs are getting out of hands huge and they need to stop . My butt is growing too and I freaking don't want to update my closet. I CAN'T !