Shades of Grey

Shades of Grey

This is a modern fairy tale
Shades of Grey

Shades of Grey

This is a modern fairy tale

برای شاید اولین بار

زندگیم خالیه... از همه جهت !

 یعنی نه دردسر دارم دیگه نه ادم دور و برم دارم نه دراما دارم مسایل خانوادگی رو هم که کلا حواله دادم...

زندگیم خالیه من تا امروز زندگی ه خالی نداشتم

باید پرش کنم...با چیزای خوب

احساس پوچی میکنم


هم خونه اعصابم رو بهم ریخته...چرا یه ادم درست و درمون به من نمی خوره


داستان های من در بوستون

همه هی میپرسن هیجان داری برای بوستون؟ 

من مثل همیشه ی زندگیم بی تفاوت ام به اتفاقاتی که داره میوفته

مثلا چه فرقی میکنه چه شهری هستی همه جا چیز های خاص خودش رو داره

یا هیجان داری برای مدرسه؟ حتی منی که از یادگیری و مطالب جدید علمی لذت میبرم و به قول بقیه خیلی هوش و استعداد دارم  هم هیچ علاقه ی به مدرسه ندارم. حالم هم بهم میخوره اصلا

اونایی که کشته مرده ی مدرسه ان اونایی هستن که توی پر قو بزرگ شدن و تا وقتی توی مدرسه بودن هیچ هیچ مسولیتی نداشتن توی زندگیشون.

برای هیجان زده کردن من باید یه سطحی از ارامش و امنیت بهم بدن ، اون وقت برای همه ۴ تا ملق میزنم

صاحب خونه قرار داد رو امضا کرد

الان رسما توی بوستون خونه دارم برای یک سال اینده

 و از کجا معلوم شاید برای چند سال توی همین خونه موندیم.


- اوضاع مالی  م به شدته به شدت خرابه.


آی ستاره آی ستاره بی تو شب نوری نداره، این ترانه تا همیشه تو رو یاد من میاره

۴ سال گذشت.

و هنوز انگار که توی همون یک روز دنیا وایستاده.

 انگار همین یک دقیقه  پیش بود که خبر دادن...

۴ ساله که من و مامان مردیم.

۴ ساله که بزرگترین  ارزومونه که خوابت رو ببینیم. 

من تمام شادی که توی وجودم بود رو باهات خاک کردم ؛ نه هیچ چیزی تکونم میده نه دلخوشی توی وجودم دارم.

نمی دونم مامان چطور طاقت میاره، من تنها به این فکر چنگ میزنم که تو به من باور داشتی ، به اینکه از پس خودم بر میام به اینکه ....

هرچی که میگفتی و ادعا میکردم، هستم، شدم، 

برای من که زندگی برام هیچ معنایی نداره این چهار سال مثل چهار ساعت گذشته ، روز هامو یه جوری بی تو، بی امید ، بی قلب،  گذروندم.

خیلی مسخره ست که دلتنگ نیستم! فقط درد دارم یه درد نا تموم توی تمام وجودم .

ته تمام اینایی که میخوام بگم، باز هم زندگیم مثبته

حالم بد نیست اونقدر ها هم اما هیچ حرفی برای گفتن ندارم ! حتی توی خلوت خودم!

خالی ه خالی ام

پولی که قرار بود این تابستون دربیارم  در نیومد، نشد...پولی که قرار بود ماهیانه در بیارم هم نشده هنوز!

رسیدم به اینجا که باید حساب هر یه دلار رو داشته باشم. نه اینکه قبلا نداشتم ها ... این یک سال نداشتم!

نگران ام؟ اره ... نمی دونم برای سال اینده پول خواهم داشت که شهریه دانشگاه رو بدم یا نه!


این دو ماه گذشته خیلی بد و سخت گذشته اما گذشت بالاخره

هنوز نگران و منتظرم که صاحب خونه قرار داد رو امضا کنه که اگر نشه رسما این تابستون زهر مارم میشه


هیچ کسی توی زندگیم نیست ، حتی برای س❊س. همه رو رد کردم  و کاملا کات کردم . فکر کردم ادم درستش نیستن. اما ته ش فکر میکنم هنوز هم درد دارم...هنوز حاضر نیستم که کسی رو توی زندگیم راه بدم، زندگی که این همه براش زحمت کشیدم، کی رو راه بدم به روزگارم که فرداش پشیمونم نکنه ، کی رو به زندگیم راه بدم که مثل فلانی و فلانی نشکنتم...

من ادعای وقت و زندگی م رو ندارم...من اعتماد و قلبم رو طلبکارم ازشون ... دو تا چیزی که دیگه ندارم.


حالا بی خیال این حرفا 

یه ست نیم تنه و دامن هست که خیلی خیلی دلم میخوادتش بعد ۸۰ دلار قیمتشه که خیلی خیلی گرونه

بعد هی میگم بخرم به جهنم که پول ندارم بعد میگم فردا که پول کم بیاری  پشیمون میشی بیچاره 

اما لامصب خیلی کیوت و باحاله طرح ش گل و بوته داره که خیلی به استایل و مدلش میاد و اصلش اینه که ادم شبیه دختر کولی ها بشه وقتی دامن میپوشه.

she is all I have

دلم برای مادرم تنگ شده

چند وقت پیش یه چیزی شد که برای اولین فهمیدم چقدر مادرم رو دوست دارم و چقدر بهش احتیاج دارم

حالا پول ندارم برم ایران

با خرج دانشگاه حتی یک دلار اضافه هم ندارم

به یه اتفاق خوب نیاز داریم

به شدت...خیلی زیاد خوب...