دختر دار که شدید بهش بگید هیچ حد و مرزی برای یک زن وجود نداره و حق انتخاب با خودشه (حتی توی مساىل فیزیکی) ؛ حالا دوست داره خانه داری کنه یا رئیس جمهور بشه.
یاد تون نره بهش بگین که چقدر توانایی توی وجودش هست.
از اولین روزی که به دنیا میاد! صبر نکنید تا وقتی که بزرگ بشه و بفهمه !!!! اون موقع خیلی دیره!
اینجا کشور رویا هاست، همه ی ادم های دنیا أرزو دارن اینجا زندگی کنن. برای میشل خیلی عجیب بود چون اون توی یکی از بدترین محله های بدترین شهره کشور بزرگ شده بود. از بدترین منظورمون أمار بالآی تجاوز و قتل و دزدی هستش محله یی که همسایه هات یا دیوونه ان یا سابقه دار. شهر هایی هم داریم که در حد روستا های خودمونه فرهنگشون ! اینجا شاید فرصت های خیلی زیادی داشته باشی برای موفقیت برای نجات دادن زندگیت اما واقعیت اینه که ادم های اینجا هم به اندازه ی ما میتونن بدبخت باشن.
حالا میرسیم به شهر های بزرگ و معروف که تو فیلم ها میبینیم، نیویورک، لوس أنجلس، سن فرانسیسکو ، کلا کالیفورنیا و بوستون و چند تای دیگه.
زندگی های مثلا مجلل تر (مثلا) فرهنگه بسیار باز تر و موقعیت های بیشتر. ملئت های مختلف و فرهنگ های مختلفی که بأهم تلفیق شدن باعث شده که یه فرهنگ خیلی باز تری داشته باشیم نسبت به خیلی شهر ها و إستیت های دیگه.
حالا تصور کنید توی یکی از همین شهر ها بری دانشگاه (یا کالج)محیطی که باید دار ای سطح فکری بالا و با فرهنگ باشه! بستگی داره به دانشگاه اما تصور میکنیم یه دانشگاه متوسط.
از در که وارد میشی همه جور ادم هست ؛ از هر رنگی از هر مدلی... ( توی کالیفورنیا ما معروف هستیم به دمپایی پوشیدن :| و کل امریکا معروف ان به بد لباسی! من باور نمیکردم تا وقتی خودم اینجا زندگی کردم) ملت با لباس خواب و دمپایی و لباس های عجق وجق (این مورد مخصوصة چشم تنگ هاست) میان دانشگاه!
اگر مثل من به سر و وضعتون اهمیت بدین همیشه توی چشم خواهید بود و ممکنه روزانه با این سؤال مواجه بشید که "داری میری جایی ؟" !!!! نه اومدم جایی !!!! یعنی ملت کلاس رو با اتاق خواب شون اشتباه گرفتن !
حالا از زن بودن بگم براتون
اینجا أزادی برای زن معنیش اینه که میتونی طلاق بگیری و کار کنی؛
اینجا هم اگر یکی بهت تجاوز کنه میگن لباس ت تحریک کننده بوده و خودت بهش نخ دادی.
رشته ی تحصیلی دخترها خلاصه میشه به روانشناسی و زبان و گیاه شناسی و کتابداری و هر چیزی که به یه کاره درست و دومون ختم نشه ،هر رشته یی که به هوش خاصی از نظرشون احتیاج نداشته باشه!
دختر بودن توی رشته های وکالت و مهندسی ( پزشکی رو نمیدونم) مساویه با یونیکورن بودن! و البته ذکر کنم که دختر های رشته مهندسی همه چشم تنگ ان و توی وکالت هم میکس چشم تنگ و امریکای هستن! در کل تک میوفتی !
حالا فشن بودن و سر و وضع درست داشتن رو هم بهش أضافه کنید نتیجه این میشه که هم کلاسی های عقب مونده ات ( توجه داشته باشید که حتی مرد های عقب مونده از زن های باهوش قابل قبول تر هستن توی این رشته ها) هر هفته بهت بگن چرا رشته ات رو عوض نمیکنی بری فشن دیزاینینگ بخونی ! و تو به سختی خودت رو کنترل کنی که نزنی توی صورت طرف و بگی مادر$&@:$ ....من درس نخونده و با داشتن پارتنر و کار و پرداختنه همه ی هزینه هام دارم A میگیرم و توی عقب افتاده توی خونه ی مامی و ددی داری پای استیشن بازی میکنی و جونت در میاد که یه B بگیری
اینجا هم رؤیای دختر هاش و دلیل دانشگاه رفتنشون شوهر پیدا کردن و بچه دار شدنه
توجه داشته باشید که نمیگم این ها بد هستش یا مایه تتأسف هست ،نه ! دارم میگم که فکر نکنید اینجا از نظر فرهنگی خیلی متفاوته ! مردسالاری توی تمام دنیا همچنان پا برجاست ، فقط مرز هاش یکی دو وجب جابجا میشه.
بالاخره ساعت ٩:٤٥ دقیقه شب این هفته هم تموم شد، یعنی مدرسه تموم شد تا دوشنبه
صبح امتحان ریاضی داشتم فکر کنم ریاضی ٢ میشه ( calculus 2 ) و شب امتحان فیزیک مکانیک داشتم
وقتی رسیدم خونه هیچ جونی برام نمو نده بود. دیشب که تا ٢ بیدار بودم صبح هم ساعت هفت بیدار شدم و تا ١٠ اینطورا رسیدم خونه
اما حس میکنم هیچ کدوم از اینا دلیل خستگیم نبود!
تمام روز مُردم تا یه ربع تمرکز کنم ، حتی وسط امتحان هم حواسم توی در و دیوان بود....!!کلا روز بی حوصله یی بود.
نمیدونم دیگران چی فکر میکنن در مورد ام اما خودم همیشه فکر کردم که دوسته خیلی پایه و کم توقعی هستم،
این چند هفته همه سرمون شلوغ بود و این چند روز گذشته جسیکا اصلا خبری ازش نبود ٢-٣ بار بین کلاس ها تکست داریم و هر بار با یکی بود یا گفت کار داره، بصان هم با اینکه درست کنارم نشسته بود اصلا یک کلمه هم حرف نزد باهام. هم خونه ای هم دوباره رفت وگاس با دوستاش و امشب هم رفت رقص سالسا ، همکار هم با دوستاش رفت وگاس و ... .
این که بعد از این همه مدت دارم سعی میکنم که با ادم ها صمیمی بشم قدم خیلی خیلی بزرگیه انقدر بزرگ که هیچ کس نمی تونه درک کنه مگر اینکه شرایط فکری و إحساسی مشابه داشته باشه یا روانشناسی خونده باشه. برای ادم ها حال و احوال کردن و دوست شدن و راه دادن ادم ها به زندگی شون سخت نیست حداقل در مرحله های سطحی همه أوکی هستن؛ برای من و أمثال من حتی اینکه در مورد کوچکترین چیزی از خودم با کسی حرف بزنم بسیار سخته، یعنی مکالمه ها ترجیحا از احوالپرسی و مساىل کلی بیشتر پیش نمیره.
حالا تصور کنید که من این همه زور زدم و تلاش کردم که ادم هارو به زندگیم راه بدم بعد یهو همه توی یک هفته کلا نادیده بگیرنت.
خسته ام
میدونم خیلی افراطی و بی معینه این حس ها ،اما همش فکر میکنم یه چیزی شده که همه اینجوری برخورد میکنن!
پ.ن: من ادم خیلی پر سر و صدا و اجتماعی هستم اشتباه نکنید این دو تا بحث خیلی متفاوتی هستن، بحث اعتماد و حسه نزدیکیه مثل اینکه شما برای دوستتون تعریف میکنید چه اتفاقاتی با دوست پسر تون افتاده اما برای کسی که توی تاکسی بغل تون نشسته که تعریف نمی کنید !
تصور کنید که یه ادم به همه ی اطرافیانش حس اون ادم توی تاکسی رو داشته باشه !
من به بی دوستی عادت دارم از بچگی نمی دونم واقعا مشکل از کجاست ! شاید اینقدر به تنهایی و روی پای خودم وایستادن عادت دارم که برای نگه داشتن ادم ها تلاش نمیکنم !؟
اخ جمعه جان نمی دونی چقدر بهت احتیاج دارم.
مخم به فنا رفته !
مخم به فنا رفته !
٢ ساعت پیش می خواستم برم از این فیلم های بالآی هیجده سال ببینم، نمیدونم چطور شد مشغول خوندنِ وبلاگ ها و نظر ها شدم کلا
مساىل غیر أخلاقی یادم رفت :|
هیچی دیگه یک ساعت و نیم از وقت خوابم گذشته دیگه باید بی خیال ش بشم...
ایشالا فردا شب :دی