سه سال و یک هفته از اخرین باری که بغلت کردم گذشته
و هر روزه زندگیه ما غروب جمعه ییه که به جای اینکه زنگ در خونه رو بزنی ، گوشی تلفن زنگ خورد
هر روز زندگیه من ساعت پنج عصر جمعه ییه که صدای پشت خط گفت رفتی
چند سال دیگه باید بگذره که با به یاد اوردنت یادم بیاد که رفتی و نیستی ، که توی ناخوداگاهم فکر نکنم یه جایی مشغول زندگیه روزمره هستی ؟!
که قبل از ١٩ سال خاطره هات اول یادم بیاد مُردی ؟!
...
من دلم نمیاد بگم نامردی که رفتی، که من تو تمام دنیا فقط تو رو داشتم که میفهمیدی چی بهم گذشته
تو تنها کسی بودی که شریکه اون روزها و لحظه های نکبتی بودی؛
درسته به سر شونه هاتم نمی رسیدم و کل تخت دو نفره رو میگرفتی اما تو کوچولوی دل نازک و مهربون و ساده دله من بودی و من،
من هنوز بی عاطفه ی پر ادعای تو ام ...
رفتی و هرچی که از شور و شوق و رویا برام مونده بود و با خودت بردی، رفتی و فکر نکردی که چی برای ما میمونه بعد از رفتنت
می خواستی تهِ استقامتم رو ببینی ، می خواستی ببینی تا کجا می تونم توی طوفان کفش های پاشنه ١٠ سانتی م رو به پام نگه دارم و لاک قرمزم رو بزنم و سرم رو همینطور مغرور بالا بگیرم و به راهم ادامه بدم ؟! روی تموم ادعا هام وایستادم و مثل سنگ هرچی سرم اومد تکون نخوردم، اخه چی میتونه از رفتن تو بدتر باشه بچه جون ؟! چی میتونه توی زندگی تکونم بده اگر رفتن تو رو طاقت اوردم و هنوز زنده ام ؟
میدونم که بهم باور داشتی ، تنها دلخوشیم اینه که فکر کنم ته دلت میدونستی که میتونی تا تهش بهم تیکه کنی
نمیگم نامردی کردی چون راحت نبود ،هیچ روزی از این زندگیه لعنتی راحت نبود
هنوز هم نیست اما دیگه فرقی نمیکنه...حداقل تو راحت شدی عزیزکم
نگران هیچ چیز و هیچ کس نباش من مراقب همه هستم
این روزها هی توی اینستا توی این پیجهای فارسیه عکس و شعر ، ترانه های میثم و حسین * رو میذارن
ترانه هایی که الان همه باهاشون خاطره دارن بهتره بگم همه با اون اهنگ ها خاطره دارن ،اما خاطرات من باهاشون ماله قبل معروف شدنشونه،حتی مال قبل از انتشار شون قبل از اینکه صدأی کسی روش بیاد، مال ٩ سال قبل یه نیمه شبه ١٦ سالگی شیطنت ها و دیوونه بازی های نوجوانی ، میثم وسط حرف ها و خنده ها و سکوت های غم انگیز، بیت بیت پرتشون میکنه وسط خاطره هامون... مال وقته ٢٠ سالگی که عشق هر ساعت بارون میشد روی گونه هام ، ٢٢ سالگی وقتی اَش رفته بود و من عزادار مات و مبهوت دارم با صدأی ابی گریه میکنم .
...
قبل اینکه میثم با ابی کار کنه ، قبل از اینکه ترانه هاشون و اهنگ های رضا یزدانی معروف بشه
منه ١٦ ساله ی دیوونه و عاشق و میثم ٢٣-٢٤ ساله که داشت سعی میکرد از دانشکده مهندسی فارق التحصیل بشه و توی دنیای خاص خودش بود باهم اشنا شدیم اما هیچوقت بیشتر از دو تا دوست نشدیم یه دوستی ساده و نچندان نزدیک و نچندان غریبه فرم. شاید هم اصلا عجیب!
پارسال پسره گفت باید با همه ی دوست های پسرت قطع رابطه کنی و من هم برای اینکه همه چیز تموم بشه و یکبار برای همیشه از تمام این بحث ها خلاص بشم با همه قطع رابطه کردم؛ با میثم هم .
حلا این روزها هی اسمش و شعر هاشو شعر های حسین رو میبینم و دلم برای اون دوستی ی عجیب غریب مون تنگ میشه.
اما نمی تونم دوباره برگردم عقب ، نمیتونم دوباره تماس بگیرم یا براش کامنت بذارم یا هر چیزه دیگه!
انگار با تمام خاص بودنش و عزیز بودن تمام ٢٤ ساله زندگیم ، از یکسال قبل برای همیشه با گذشته ام خداحافظی کردم
انگاری حالا فقط یکسال گذشته دارم که میتونم بهش برگردم. حتی حالا که دیگه پسره نیست.
*میثم یوسفی و حسین غیاثی ... دو تا از بهترین های دنیای ترانه و شعر
* عنوان: چون پسره ادرس وب قبل ی رو داشت حس میکنم ناخوداگاه فیلتر شده و برای پسره مینوشتم حالا برای اولین بار حس میکنم بی خیال و فقط برای خودم هرچی تو دلم بود نوشتم.
ایسان (اِیشان) و ازل رو یادتونه
ایشان و تصمیم هاشو شخصیت ش رو
بعضی ادم ها توی زندگی شون از خودشون رد میشن
انقدر اتفاق پشت اتفاق و درد پشت درد میاد که ناخواسته عوض میشی
اولش سخته، گریه میکنی بعد از هر تصمیم سختی که میگیری؛ روزها و هفته ها غمگین و شکسته این گوشه و اون گوشه میوفتی
بعد تر همه چیز عادی تر میشه ، فکر میکنی این دیگه تهش بوده و بدتر از این نمیشه، اونجاست که بدترش رو بهت نشون میدن
اما هر کسی یه ظرفیتی داره ، بعضی ها میشکنن و کم میارن
اما دسته ی کوچیکی یاد میگیرن چطور با شرایط تطبیق بدن خودشون رو
اگر جزو دسته یی باشی که تطبیق میدی و جزو معدود ادم های خیلی بدشانس باشی که زندگی سختی دارن ، یه روز چشمات رو باز میکنی و میبینی شدی ایسان
همونقدر قوی و با ابهت و سنگدل...
ادم ها به اغوش نیاز دارن، به دست هایی که توی سختی دست هاشون رو محکم نگه داره
وقتی یاد بگیری بدون أینا زندگی کنی برای همه چیز دیره
این پست پایینم رو نصفه شب توی خواب و بیداری نوشتم
و خواستم بگم چرت و پرتی بیشتر نیست
هیچ تنهایی لذت بخش نیست مگر اینکه کسی در قلبت زنده باشه و بدونی که تو هم توی قلبش میتپی
!
اما من با تنهای یم کنار اومدم؛ غمگین نمیشم، و دنبال پر کردنش با ادم ها هم نیستم.
فکر نمیکنم هیچ کسی به انتخاب تنها باشه اما میتونی انتخاب کنی که چطور با اون تنهایی برخورد کنی و من بجای کلنجار رفتن باهاش ، کنار اومدن رو انتخاب کردم .