Shades of Grey

This is a modern fairy tale

Shades of Grey

This is a modern fairy tale

I will go down with this ship

خب این رو خوب میدونم که هیچ کدومشون واقعا عاشقم نبودن ! حتی پسره !

پذیرفتنش سخت بوده اما حقیقت داره! حالا یا خودم خراب کردم یا أجازه ندادم یا طرف مشکل داشته.

وضعیت احساسی عجیبی دارم این روزها در حدی که خودم هم نمی دونم چه خبره!



I know you think that I shouldn't still love you,

Or tell you that.
But if I didn't say it, well I'd still have felt it
Where's the sense in that?

I promise I'm not trying to make your life harder
Or return to where we were

But I will go down with this ship
And I won't put my hands up and surrender
There will be no white flag above my door
I'm in love and always will be

I know I left too much mess and destruction
To come back again
And I caused nothing but trouble
I understand if you can't talk to me again

And if you live by the rules of "it's over"
Then I'm sure that that makes sense

I will go down with this ship
And I won't put my hands up and surrender
There will be no white flag above my door
I'm in love and always will be

And when we meet
Which I'm sure we will
All that was there
Will be there still
I'll let it pass
And hold my tongue
And you will think
That I've moved on....

انقدر با أبهت شدم ؟

با دوستام میریم اینور أونور و با دوستاشون اشنا میشم با غریبه ها اشنا میشیم ؛

به صورت بارز و کاملا مشخصی اقایون فاصله و حد و مرزشون رو حفظ میکنن ! یه جوری که انگار این دختره از ما نیست ؛ یه مقدار یش بخاطر مدل لباس پوشیدنم  هست بقیه ش بخاطر مدل حرف زدن و نشستن و رقصیدن و ... بعدش هم که اشنا میشیم دیگه واقعا جلو نمیان !

یه مدلی شدم که نمیدونم خوبه یا بد! گاهی حس میکنم خیلی عوضی شدم ! اصلا به این فکر نمیکنم که ادم های دیگه ممکنه فکر کنن مغرور ام به خصوص در مورد اقایون ! اگر بحث کار و پول بشه خیلی راحت توی روی طرف میگم من ازش بیشتر پول در میارم ! توی مدرسه اگر حرفی بزنن یا بخوان عوضی بازی در بیارن خیلی راحت و واضح توی روشون میگم من ازشون باهوش ترم و خیلی بهتر ام ! 

خب هستم ! 

اما قبلا انقدر راحت توی صورت مردم نمیزدم و از زندگی ها و انتخاب هاشون إیراد نمیگرفتم ، الان به هرکی میرسم فکر میکنم که حتی نصف مشکلات من رو هم نمیتونن تحمل کنن چه برسه به اینکه زندگیه من رو داشته باشن !

و میبینم که توی رفتار ها و برخورد هام با دیگران همه یه جوری برخورد میکنن ؛ انگار که حساب میبرن یا رسما میگن که طرف مدل ش به ما نمیخوره !

چیزه بدی نیستا من أوکی ام باهاش فقط کی قراره با کسایی اشنا بشم که مثل خودم باشن ؟

پسره این مدلی نبود ، خیلی فروتن بود و به شوخی هم منو دعوا میکرد سر این موضوع !


پریشب با دوست ها متاهلی رفتیم بیرون  فقط من مجرد بودم و دوستم گیر داده بود که از اقایون جدا بشیم و تنها بریم کلاب ، که شوهرش راضی نبود و بقیه دختر ها هم هیچی نگفتن و چسبیدن به دوست پسر هاشون، شوهرش هم یک کاره برگشت گفت نه من شما دو تا رو تنها با هم هیچ جا نمیفرستم ! میدونم شما دو تا لنگه ی هم هستید !!!!!

خب رسما زر زد چون اصلا من رو نمیشناسه و من اصلااااا مثل دوستم نیستم ! اون سلیته ست رسما و همش دنبال این جور کاراست ،  من رسما به تیتیش بودن و با کلاسی ( نمیدونم فارسی ش چی میشه ! اَه !!) معروف ام و همون جا بود که فهمیدم چطور شد با دوست من  ازدواج کرد ! طرف رسما عقب افتاده ست . :| هفته ی قبل هم به دوستم گفته بود که باید کم کم دوستای خیلی جذابت رو بذاری کنار دیگه تو متاهلی و منظورش به من بوده! طرف خبر نداره زن خودش أتیش بیاره معرکه ست و کل شهر رو میشناسه!

هرکی منو میبینه اول فکر میکنه از این دختر های لوس ام که تا یه چیزی ببینم ایش و اوش ام بلند میشه ! در صورتی که من خیلی خاکی و راحت ام ! 

در این حد که وقتی بحث سگ گرفتن شد پسره گفت همینجوری شبیه این دختر بورلی هیلزی ها هستی سگ بگیری غیر قابل هندل کردن میشی ! کلی خندیدیم سر این حرفش ؛ کاملا درست میگه با مدل لباس پوشیدن و حرف زدن و کلا جاهایی میرم و برنامه روزمره زندگیم عمرا یک درصد کسی بتونه حدس بزنه من چطوری بزرگ شدم و چه زندگی داشتم و دارم ! 

خلاصه اینکه یک عدد دماغ سر بالآی از خود راضی هستم ، هیچ برنامه یی هم برای إصلاح خودم ندارم .

یادم باشه این بار اگه دیدم دارن باز بد میگن ، بگم دارن با دستاشون برای دلم گور میکنن .

نمیدونم چرا همه ی دوست هام اینجا از پسره بدشون میاد ! همه هی میگن من که خوشحالم ازش جدا شدی !

پشت بندش البته از کمالات و لیاقت بی حد و حساب من میگن و همه به اتفاق منتظر شاهزاده ی سفیده خوش تیپ و تحصیل کرده و میلیونر من هستن که با جت و کشتی  بریم این ور و أونور .

اولا که ممنون که همه من رو انقدر سطح بالا میبینن ، اما چطور موقع انتخاب شوهر های خودشون تمام استاندارد های دنیا کوچیک و بزرگ یاد شون رفت ؟!

پسره همون شاهزاده هست برای همشون ! نمیفهمم کجای داستان انقدر برای همه ناراحت کننده ست ؟ شاید اینکه همه ی وقت و زندگیم رو به خودش اختصاص داده بود؟ یا انقدر بد بوده و منو اذیت میکرده و من نمیفهمیدم !؟


خوشم نمیاد که اینجوری نظر میدن نه اینکه از نظر دادنشون ناراحت بشم ! از اینکه رو هوا بی حساب فقط چون ما از هم جدا شدیم پشت سرش حرف بزنن خوشم نمیاد ! اگر فکر میکنن نفر جدید مثلا میاد باهاشون توی فلان باره مست میکنه و پسره دماغ سر بالابود و جاهای بی کلاس نمیومد ، اشتباه میکنن ! نه پسره اینجوری بود نه ادم جدید اینجوری خواهد بود ! 

نمیدونم اصلا ...



فقط بدم میاد که همه به من که میرسن یاد استاندارد های فوق العاده شون میوفتن ! 

شاید هم استاندارد های سر به اسمون گذاشته ی من بیشتر از حد جدی گرفته شده!

اینجوری من اون دوست مجرده ی همیشه مجرد خواهم موند گویا!

How should I let go ?

I still love you.

I will always love you!

We might be better off without each other; we might be gone forever

But I know 

We'll love each other for years and years

It's a shame how we should carry it around buried deep down in our chests

Pretending we have moved on and forgotten about it.

It's hard , but that's who I am , right ? A cold hearted bitch...


No one can be like you for me .


و یک عدد منه بی شعور!

رفتم افتاب گرفتم توی حیاط ، بعد اومدم توی اتاق لباس عوض کردم یه پیراهنه گشاد پوشیدم بدونه لباس زیر سایه بون پنجره رو هم باز کردم که نور بیاد تو .

بعد نشستنم دارم با پریچهر حرف میزنم همینجوری رو به روی پنجره پاهامو هم اوردم بالا دراز کردم روی میز

یه نیم ساعت گذشته یهو به خودم اومدم که خاک بر سرم

لنگ هارو هوا کردم جلو پنجره که روزی ده بار هم همسایه و هم خونه  ها از کنارش  رد میشن!

شانس اوردم که کسی ندید منو 

0_0

Here we go my first celebrity crush

تولد همکار خیلی جالب نبود بجز همکار ها بقیه همه مسن بود ( بالای ٥٠)  و بیشتر موزیک هاشون تانگو  و أروم بود ، ما هم بیشتر دختر هستیم و اقایون مجرد نیستن . یکی از کسایی که باهاش صمیمی ام سر کار یه خانم چینی  مسن ه که بسیار باوقار ه و یه جوره خاصیه که من خوشم میاد 

بعد یجا یهو شروع کردیم رقصیدن ! با یکی از همون اهنگ های خیلی أروم ؛ چند تا دیگه از خانم ها هم داشتن دو تا دوتا میرقصیدن اما من به شدت یه جوری بودم و اصلا راحت نبودم!

درسته که أکثریت جمعیت دنیا خودشون رو علاقه مند به جنس مخالفشون معرفی میکنن!( چقدر ما دور از این حرف هاییم که من هیچ کلمه و اصطلاح و جمله فارسی از کل این بحث توی سرم ندارم و همه چیز رو باید از انگلیسی به فارسی توی سرم ترجمه کنم !)

داشتم میگفتم ... خیلی از مردم حتی خودشون هم درست نمیدونن به جنس مخالفشون علاقه مند هستن!

من هیچ وقت دوست دختر رسمی نداشتم اما به هر دو جنس علاقه دارم یکم بیشتر به مذکر، یعنی توی خانم ها خیلی خیلی انتخاب هام خاص و کم هستن( با شناختی که از من دارین لازمه توضیح بدم که با همجنس هم س/ک&س داشتم !؟)

حالا من راحت نبودم که دستم دور کمر گلوریا باشه ! من ممکنه بقل دسته دوست های مذکر ام بخوابم اما هیچ حس جنسی نداشته باشم ! همه اینا یه جورایی دست خوده ادم نیست انگاری غریزه است هر چی که هست متوجه شدم خیلی روی مدل روابط و لمس کردن و حرف زدن ام با خانم ها حساس شده ام ، بریتنی به شوخی بزنه به باسن ام نه حس جنسی دارم نه ناراحت میشم اما به شدت موذب میشم!

خب من میتونم موقع رقص وقتی دستم دور کمرشه بکشمش نزدیک خودم و گونه هامون همو لمس کنه! برای من که به هر دوتا جنس علاقه دارم خیلی پیچیده است این داستان 


خلاصه اینکه إنسان های  عزیز لطفا فاصله مناسب رو رعایت کنید تا پیچیدگی ها تبدیل به گره نشه ! نمیشه که با همجنس تون هر مدلی شوخی کنید چون فکر میکنید همه به جنس مخالف علاقه دارن ! شما از کجا میدونید طرفتون به کدوم ور کشش داره ... نکنید !


- برعکس همیشه که علاقه ام به دختر های  چند سال از خودم بزرگتر بوده که سایزی خیلی کوچولو بودن حتی کوچیک تر از من !  این بار بد جوری کراش دارم رو این دختره ی بلوند ١٧٠ سانتی که تازه ٢٣ ساله شده!  قشنگ حسی که بهش دارم مثل حسیه که اکثر مرد ها به زن ها دارن، مثل فرشته است برام، البته از نوع دیوونه ش توی این مورد شبیه هم هستیم ! به هر خل بازی بگی دست میزنه اما پشت تمام اینها یه زن فهمیده و با شعور و سیاست هست ! میتونم به جرأت بگم که اگر باهاش باشم قابلیت اینو. دارم که عاشق ش بشم.

ای باباااااااااا

- آغا این اخر هفته سر کار مارو سروییییییییییییس کردن

کلا هم ١١ ساعت خوابیدم  توی ٨٤ ساعت گذشته با امتحان پایان ترم و هر روز کار کردن و تولد رفتن و شراب و همه چی با هم


- خیلی وقت ها فکر میکنم که ممکنه من دو قطبی باشم و دکتر ام بخاطر اتفاقات زندگیم تشخیص ندادن ش ! 

اخه کدوم إنسان نرمالی ٧٣ ساعت مثل أسب فیزیکی و ذهنی کار میکنه !؟!؟!


- الان دارم سعی میکنم خودم رو بیدار نگه دارم شاید که کل شب رو تا صبح بخوابم بالاخره!

میدونم اگر الان بخوابم ٣ ساعت دیگه بیدار میشم !