Shades of Grey

Shades of Grey

This is a modern fairy tale
Shades of Grey

Shades of Grey

This is a modern fairy tale

غروره من این بار حق داره، دنیا به من خیلی بدهکاره

من ادمِ   کنار اومدن ام ؛ همه سرکش بودن و غرور ام رو میبینن ، اما من ادمه کنار اومدن ام

همیشه خیلی أروم و بی سر و صدا، بی هیچ حرفی ، بی داد و فریاد ، با همون خونسردی ه همیشگی ، از کنار تمام ه بدبختی ها و مسیبت هایی که توی زندگی سرم اومده گذشتم. 

هر اتفاقی که افتاد گفتم "همینه که هست ،باید با شرایط کنار بیای " ، هر جای زندگیم که خالی بود گفتم " همینه که هست، خودت یه جوری پرش کن" ، هر وقت ناراضی بودم گفتم " همینه که هست ، خیلی ادعا داری خودت یه راهی پیدا کن برای تغییر أوضاع" 

انگار به اندازه ی ده تا زندگی بار روی دوشم دارم، انگار که هیچ جای زندگیم أجازه نداشتم کسی رو مقصر بدونم، انقدر همه چیز رو پای خودم گذاشتم که برای زندگیه بقیه هم احساس مسوولیت میکنم حتی.


أمروز برای اولین بار دیدم که چطور تمام این سالها از کنار همه چیز گذشتم ... انگار بعد از این همه سال زندگی  یه چیزه تازه در مورد خودم فهمیدم


هنوز هم ساده با همه چیز کنار میام ، حتی ساده تر از قبل!!!

مهم نیست که از پدر بودنش مشت های پر از قرص أعصاب  و زخم های عمیقی که هرگز خوب نمیشن مونده برام

مهم نیست که از مادر بودنش مسوولیت درست کردن زندگی ش و انتخاب های خودخواهانه و اشتباه ش برام مونده

مهم نیست که هیچ وقت واقعا عاشقم نبود

مهم نیست که ازم سواستفاده کرد

مهم نیست که دوست هام دوست نبودن

مهم نیست...


در حق خودم نامردی کردم ، انقدر از خودم رد شدم...حق ام از زندگی این نبود... برای خیلی چیز ها دیره؛ 

شاید برای همه چیز خیلی دیر باشه ... همه نمیفهمن همیشه ،مداوم و بی وقفه غمگین بودن یعنی چی...

ادم ها هیچ وقت درک نمیکنن اما من همه رو درک کردم و از کنار همه چیز بی صدا گذشتم.

خسته ام از خودخواهیه ادم ها.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.