Shades of Grey

Shades of Grey

This is a modern fairy tale
Shades of Grey

Shades of Grey

This is a modern fairy tale

از کارهای نکرده...

از کارهای نکرده مون س&#ک٪$س سر کار بود که اونم انجام دادیم

من که این هفته ،هفته ی اخرمه؛ اون میگه من هم باید استعفا بدم ، دیگه نمیشه تو این اتاق کار کرد که!

...I will never forgive or forget

Once upon a time there was a girl
In her early years she had to learn
How to grow up living in a war that she called home
Never knew just, where to turn for shelter from the storm

Hurt me to see the pain, across my mother's face
Every time my father's fist would put her in her place
Hearing all the yelling, I would cry up in my room
Hoping it would be over soon


Bruises fade, Father, but the pain remains the same

I still remember how you kept me so afraid
Strength is my mother, for all the love she gave
Every morning that I wake, I look back at yesterday
And I'm okay


I often wonder why I've carried all this guilt

When it's you that helped me put up all these walls I've built
Shadows stir at night through a crack in the door
The echo of a broken child screaming please no more
Daddy don't you understand the damage you have done?
For you it's just a memory but for me it still lives on

Bruises fade, Father, but the pain remains the same
I still remember how you kept me so, so afraid
Strength is my mother, for all the love she gave
Every morning that I wake, I look back at yesterday


It's not so easy to forget

All the marks you left along her neck
When I was thrown against cold stairs
And everyday afraid to come home
In fear of what I might see next

Bruises fade, Father, but the pain remains the same

I still remember how you kept me so afraid
Strength is my mother, for all the love you gave
Every morning that I wake, I look back at yesterday
And I'm okay
Mmm, I'm okay

"I'm okay" christina agulera

من ۲۵ سال دلیل دارم برای به اینجا رسیدن ، برای اینکه ادمی ام که امروز هستم
اینکه من مثل بقیه دخترا ارزوی عروس شدن ندارم، اینکه من مثل لباس، پسرها\مردها ی دورم رو عوض میکنم، اینکه من مثل بقیه احساساتی نمیشم، اینکه من چندین ساله که عاشق نشدم،
همش به خاطر بلا هاییه که اون سر ما اورد و من روز به روز یاد گرفتم که باید خودت رو قبل از مردت دوست داشته باشی، که باید بلد باشی بدون مرد خوشحال باشی و برای خودت زندگی بسازی، که هیچ کسی ارزش عذاب کشیدن رو نداره، وقتی که علامت قرمز میبینی وقتشه که از طرف دست بکشی بی توجه به احساسی که بهش داری...و تا امروز به تمام این ها عمل کردم.
اگر امروز من بین همه به قوی بودن و سر سخت و بی احساس بودن معروف ام نتیجه ی عذابیه که توی زندگی با پدرم کشیدم، نتیجه ی نفرتی ه که برای همیشه به این ادم خواهم داشت.
و هر چند ادم ها حرف از بخشش و فراموش کردن و اثرات خوبش میزنن، من هرگز نه فراموش میکنم نه می بخشمش، چون این هیچ اثری توی زندگی امروز و فردای من نخواهد داشت، بخشیدن این ادم برابره با گذشتن از خودم ، خیانت کردن به خودم، زیر پا گذاشتن اعتقاداتم و خیانت کردن به حق تمام زن هایی که زندگی شون تباه شده.

من هرگز قادر به فراموش کردن این ها نخواهم بود...چون هر روز تمام زندگیم از پس ذهنم میگذره...
تو زخم هایی به جا گذاشتی که هرگز التیام پیدا نمی کنن.

فکر کنم...

فکر کنم حالم داره بهتر میشه!

یعنی مثل قبلا قبلا ها (چندین سال پیش) که مثلا دنبال جینگیل پینگیل بودیم و با هم حرف لباس و رنگ مو و این چیزا میزدیم...دوباره دارم به یه چیز های خاصی علاقه مند میشم. یعنی دارم دوباره یه استایل خاص پیدا میکنم!

استایل مخصوصه خودم...که من رو تعریف کنه!

مثلا دوست دارم ناخن هام تقریبا تیز باشه- یا بلند مربعی با فرنچ(متاسفانه مدل ناخن اکثر پ٪$ور٪&ن استار هاست) !!!!

مثلا به جای سگ کوچولو ها که قبلا ها میخواستم الان جرمن شپرد یا هاسکی میخوام که سگ های بزرگی هستن.

حتی یه گربه ی نچسب ه خاکستری رنگ میخوام.

دوست دارم موهام تیره تر باشه یعنی به جای قهوه یی مشکی باشه. اونوقت بَد اَسس تر از این میشم و جدی تر بنظر میام.

مثلا کمتر لبخند بزنم به ادم ها که از لبخند زدن به ادم های مزخرفه بد اخلاقه نکبت خسته شدم میخوام مثل گه باهاشون برخورد کنم حالشون جا بیاد.

مثلا قراره به زودی اولین( و به احتمال ۹۸٪ اخرین) تتوو مو روی بدنم بکنم.

مثلا مدت هاست که پسر ها و مرد ها رسما برام اسباب بازی هستن برای وقت گذروندن و این قضیه بدون حتی یک اپسیلون تلاش درونی من اتفاق افتاده.

مثلا میخوام تنها باشم و به زندگیم فکر کنم.

میخوام با خودم خوش باشم!!!

ما زندگی غم انگیزی داشتیم و داریم

شاید با ۹۰٪ تصمیمات و کارهاش مخالف باشم، اما هر از چندگاهی یادم میاد که چقدر سختی کشیده...و تمام تلاشش مراقبت از ما بوده، درست یا غلط

این اهنگ داستان زندگی ماست کلمه به کلمه

اول و اخرش مادر من تمام خانواده منه...


She was so young with such innocent eyes
She always dreamt of a fairytale life
And all the things your money can't buy
She thought that he was a wonderful guy
Then, suddenly, things seemed to change
It was the moment she took on his name
He took his anger out on her face
She kept all of her pain locked away

Oh mother, we're stronger
From all of the tears you have shed
Oh mother, don't look back
'Cause he'll never hurt us again

So, mother, I thank you
For all you've done and still do
You got me, I got you
Together we always pull through
We always pull through
We always pull through
Oh mother, oh mother, oh mother

It was the day that he turned on his kids
That she knew she just had to leave him
So many voices inside of her head
Saying over and over and over
'You deserve much more than this.'

She was so sick of believing the lies and trying to hide
Covering the cuts and bruises (cuts and bruises)
So tired of defending her life; she could have died
Fighting for the lives of her children

Oh mother, we're stronger
From all of the tears you have shed (all of the tears you have shed)
Oh mother, don't look back
'Cause he'll never hurt us again (He'll never hurt us again)

So, mother, I thank you (thank you)
For all that you've done and still do (still do)
You got me, I got you
(Yeah, you got me, and I got you)
Together we always pull through
Oh mother, oh mother, oh mother

All of your life you have spent
Burying hurt and regret
But, mama, he'll never touch us again

For every time he tried to break you down
Just remember who's still around
It's over, and we're stronger
And we'll never have to go back again

Oh mother, we're stronger
From all of the tears you have shed
Oh mother, don't look back (Oh mother, don't look back again)
'Cause he'll never hurt us again 'Cause he'll never hurt us again)

So, mother, I thank you (And I thank you for everything you've done)
For all that you've done and still do (Together we always move on)
You got me, I got you (You got me, I got you)
Together we always pull through (always pull through)
We always pull through
We always pull through

I love you, mom

"oh mother" christina aguilera

فقط طاقتم کم شده سختمه... میخوام با خودم تنها باشم همین*

از وقتی که  رفته بود با هم حرف نزده بودیم هفته ی دیگه برمیگرده . برای تولد ۳۶ سالگی ش زنگ زدم. باید زنگ میزدم.

گفت چه خبر...گفتم دارم میرم...سکوت کرده و صورتش همه ی حرف هارو میزنه...

میگه من یک ماه اومدم یونان مسافرت، تو داری میری؟!؟!؟! مرسی که روز تولدم بهم خبر دادی...

میگم راستی همه سر کار دارن استعفا میدن...میگه من فقط بخاطر تو مونده بودم اونجا، تو هم که داری به همین راحتی میری!

میگه من یکم وقت احتیاج دارم که خبرت رو درک و تحلیل کنم توی سرم...

میگه من فکرش رو هم نمی کردم بخوای از کالیفورنیا بری...میگم ما که با هم زندگی نمیکنیم حالا...میگه میدونم فقط وقت احتیاج دارم که هضم کنم خبرت رو

میگه و من بغض کردم...

لعنت به ادم ها و چیز هایی که من و به ادمی که امروز هستم رسونده...که میدونم عاشقمه و تنها حسی که بهم میده خفگی ه

که میخوام عاشق بشم میخوام دل ببندم و اروم بگیرم اما قلبم از سنگ شده و هر حسی توی دلم مرده

مثل یه تیکه یخ توی سینه م فقط درد ه و درد


همه حرف هاشو شنیدم  و حسی که توی وجودم ساکت شده بود بعد از مدت ها دوباره زنده شد و

با تمام وجودم میخوام برم ...برم و از همه کس  و همه چیز دور بشم...همه چیز رو دوباره توی گذشته رها کنم و دست خالیه خالی از اول شروع کنم...بودنش عشقش خواستنش تمام درد های وجودم رو تازه میکنه

احتیاج دارم که توی دنیای یخی ه این روزهام بمونم،

احتیاج دارم که با خودم تنها باشم.


فقط طاقتم کم شده سختمه
میخوام با خودم تنها باشم همین

*سروش سامعی

من توی زندگیم انقدر لحظه ی خوب کم دارم که کوچکترین اتفاق خوبی بهترین اتفاق زندگیم حساب میشه

برای اولین بار توی زندگیم هر روز و هر لحظه فکر رفتن و فرار کردن و پشت سر گذاشتن همه چیز و فراموش کردن  نبودم

یعنی با خودم فکر میکردم کجا برم برای چی برم و اینجوری موندگار شدم برای سه سال...

حالا دوباره درست مثل سه سال پیش دقیقا توی همون تاریخ، بارم رو بستم و راهی ه جایی ام که نمی دونم چی در انتظارمه.

دوباره کل دار و ندارم شده 2 تا چمدون لباس و 4 تا کتاب و

یه دل  که دیوونه ست و سر نترس داره.


من توی زندگیم انقدر لحظه ی خوب کم دارم که کوچکترین اتفاق خوبی بهترین اتفاق زندگیم حساب میشه.

لحظه هایی که حس خوبی داشتم، که به خودم مطمئن بودم، که قوی بودم، همش همون لحظه هایی بوده که داشتم به راهی قدم میذاشتم که هیچ کسی جرات شروع ش رو نداشته.

مدت هاست که اعتماد و باورم به خودم رو از دست دادم...انقدر شکستم که جرات کوچکترین حرکتی رو ندارم...

اما این یه شروع دوباره ست.

نقشه ها انقدر بزرگه که از ترس دلم داره میاد توی دهنم.

هیچ وقت توی زندگیم انقدر از قدمی که قراره بردارم نترسیده بودم.


میگن اگر هدفت ترس رو به دلت نمی اندازه ، ارزشی نداره و تو رو به هیچ جایی نمی رسونه.

میرم که ببینم به کجا میرسم.

میرم ، که رفتن بخشی از وجود منه.

My baby I'm just being honest

In my dark time I'll be going back to the street
Promising everything I do not mean
In my dark time, baby this is all I could be
And only my mother can love me for me
In my dark time, in my dark time

...

This ain't the right time for you to fall in love with me
My baby I'm just being honest
And I know my lies can never make you believe
Running in circles, that's why

*the weeknd- Dark times