Shades of Grey

Shades of Grey

This is a modern fairy tale
Shades of Grey

Shades of Grey

This is a modern fairy tale

من توی زندگیم انقدر لحظه ی خوب کم دارم که کوچکترین اتفاق خوبی بهترین اتفاق زندگیم حساب میشه

برای اولین بار توی زندگیم هر روز و هر لحظه فکر رفتن و فرار کردن و پشت سر گذاشتن همه چیز و فراموش کردن  نبودم

یعنی با خودم فکر میکردم کجا برم برای چی برم و اینجوری موندگار شدم برای سه سال...

حالا دوباره درست مثل سه سال پیش دقیقا توی همون تاریخ، بارم رو بستم و راهی ه جایی ام که نمی دونم چی در انتظارمه.

دوباره کل دار و ندارم شده 2 تا چمدون لباس و 4 تا کتاب و

یه دل  که دیوونه ست و سر نترس داره.


من توی زندگیم انقدر لحظه ی خوب کم دارم که کوچکترین اتفاق خوبی بهترین اتفاق زندگیم حساب میشه.

لحظه هایی که حس خوبی داشتم، که به خودم مطمئن بودم، که قوی بودم، همش همون لحظه هایی بوده که داشتم به راهی قدم میذاشتم که هیچ کسی جرات شروع ش رو نداشته.

مدت هاست که اعتماد و باورم به خودم رو از دست دادم...انقدر شکستم که جرات کوچکترین حرکتی رو ندارم...

اما این یه شروع دوباره ست.

نقشه ها انقدر بزرگه که از ترس دلم داره میاد توی دهنم.

هیچ وقت توی زندگیم انقدر از قدمی که قراره بردارم نترسیده بودم.


میگن اگر هدفت ترس رو به دلت نمی اندازه ، ارزشی نداره و تو رو به هیچ جایی نمی رسونه.

میرم که ببینم به کجا میرسم.

میرم ، که رفتن بخشی از وجود منه.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.