Shades of Grey

Shades of Grey

This is a modern fairy tale
Shades of Grey

Shades of Grey

This is a modern fairy tale

اصلاحیه

این پست پایینم رو نصفه شب توی خواب و بیداری نوشتم

و خواستم بگم چرت و پرتی بیشتر نیست

هیچ تنهایی لذت بخش نیست مگر اینکه کسی در قلبت زنده باشه و بدونی که تو هم توی قلبش میتپی

!

اما من با تنهای یم کنار اومدم؛ غمگین نمیشم، و دنبال پر کردنش با ادم ها هم نیستم.

فکر نمیکنم هیچ کسی به انتخاب تنها باشه اما میتونی انتخاب کنی که چطور با اون تنهایی برخورد کنی و من بجای کلنجار رفتن باهاش ، کنار اومدن رو انتخاب کردم .



فکر میکنم با تنهایی م خوشبخت ام


 و تنهایی ارامش بخش ترین اتفاق دنیا میتونه باشه، حتی وقت های دلتنگی.

غروره من این بار حق داره، دنیا به من خیلی بدهکاره

من ادمِ   کنار اومدن ام ؛ همه سرکش بودن و غرور ام رو میبینن ، اما من ادمه کنار اومدن ام

همیشه خیلی أروم و بی سر و صدا، بی هیچ حرفی ، بی داد و فریاد ، با همون خونسردی ه همیشگی ، از کنار تمام ه بدبختی ها و مسیبت هایی که توی زندگی سرم اومده گذشتم. 

هر اتفاقی که افتاد گفتم "همینه که هست ،باید با شرایط کنار بیای " ، هر جای زندگیم که خالی بود گفتم " همینه که هست، خودت یه جوری پرش کن" ، هر وقت ناراضی بودم گفتم " همینه که هست ، خیلی ادعا داری خودت یه راهی پیدا کن برای تغییر أوضاع" 

انگار به اندازه ی ده تا زندگی بار روی دوشم دارم، انگار که هیچ جای زندگیم أجازه نداشتم کسی رو مقصر بدونم، انقدر همه چیز رو پای خودم گذاشتم که برای زندگیه بقیه هم احساس مسوولیت میکنم حتی.


أمروز برای اولین بار دیدم که چطور تمام این سالها از کنار همه چیز گذشتم ... انگار بعد از این همه سال زندگی  یه چیزه تازه در مورد خودم فهمیدم


هنوز هم ساده با همه چیز کنار میام ، حتی ساده تر از قبل!!!

مهم نیست که از پدر بودنش مشت های پر از قرص أعصاب  و زخم های عمیقی که هرگز خوب نمیشن مونده برام

مهم نیست که از مادر بودنش مسوولیت درست کردن زندگی ش و انتخاب های خودخواهانه و اشتباه ش برام مونده

مهم نیست که هیچ وقت واقعا عاشقم نبود

مهم نیست که ازم سواستفاده کرد

مهم نیست که دوست هام دوست نبودن

مهم نیست...


در حق خودم نامردی کردم ، انقدر از خودم رد شدم...حق ام از زندگی این نبود... برای خیلی چیز ها دیره؛ 

شاید برای همه چیز خیلی دیر باشه ... همه نمیفهمن همیشه ،مداوم و بی وقفه غمگین بودن یعنی چی...

ادم ها هیچ وقت درک نمیکنن اما من همه رو درک کردم و از کنار همه چیز بی صدا گذشتم.

خسته ام از خودخواهیه ادم ها.

شاید فرقِ من این باشه

من سال ها پیش راه زندگی م رو انتخاب کردم،

همیشه میدونستم أرزو ها و رویا های من شبیه بقیه ی زن ها نیست؛

اما تازه درک کردم که أرزو ها م شبیه مردها هم نیست.


و با تمام چیز هایی که باید توی این راه قربانی کنم هم کنار اومدم.



Seven

راستی یادم رفت بگم چرا seven (٧) معنیِ اسمم در زبان عبری میشه هفت.

؛)

کامنت دونی

بچه ها کامنت های بلاگ اسکای همه ش خصوصی میاد و من میتونم پابلیک شون کنم و جواب بدم

دیدم همه سؤال کردید گفتم اطلاع رسانی کنم

بهترین قسمت بلاگ اسکای اینه که با iOS هم کار میکنه و error نمیده

فعلا که من راضی ام

من هر روز دلم برات تنگ میشه

-سخت ترین قسمتش اینه که هیچ کسی مخالف با هم بودنمون نبود

هیچ قانون و دولت و دین و فرقه ی سدِ راهمون نبود

مشکلات داشتیم اما چیزه غیر قابل حلی نبود؛ فقط من و تو نتونستیم با هم بسازیم

و هر بار که توی دلم جرقه های امید اشوب میکنن، باید به خودم حالی کنم که من و تو مناسب هم نیستیم ! هر چند سال هم که بگذره ،هرچقدر هم که تلاش کنیم.



غمگین ام این چند روز، از اون غمگین هایی که تمام توان ت رو میگیره.