Shades of Grey

Shades of Grey

This is a modern fairy tale
Shades of Grey

Shades of Grey

This is a modern fairy tale

اما تو کوه درد باش، طاقت بیار و مرد باش

انگاری که یخ زدم و همونجوری خشک شده موندم سر جام

این پست رو نمیدونم چجوری میتونم بنویسم

این حرف ها و فکر های توی سرم رو ...

 

-هم کلاسیم ایرانیه بچه است ١٩ سال شه فارسی رو با لهجه حرف میزنه هم گروهیه کلاس برنامه نویسیم شد

داشتم اینستاگرام رو چک میکردم؛ گفت منو ادد کن و خب چون من کل زندگیم در حال فرار و قائم موشک بازی بودم توی این داستان خبره ام

اولین چیزی که چک کردم لیست دوست هاش بود.... و بعله ... کل خانواده ی پدری توی دوست هاش بودن !!!! بهش گفتم معذرت میخوام و دلیلش کاملا خصوصیه و به تو مربوط نمیشه اما نمیتونم اددت کنم! گفت خب من الان از کنجکاوی دارم می میرم که چرا اما مجبورت نمیکنم !


-خب من که چیزی حس نمیکنم اما حالم گرفته شد و فکرم حسابی درگیر شد ! حالا این و کجای دلم بذارم ؟! دو سال با این پسره توی یک دانشگاه توی یک رشته و کلاس های یکسان قراره درس بخونم ! کافیه یکبار اسم من رو جلوی اونا بگه یا یه عکسی از من ببینه با اونا ! که البته یک عکس هست که من توش ام که یکی دو ماه پیش اپ شده ! اما خیلی قابل تشخیص نیست! من اینا رو یکسال و نیمه که ندیدم اصلا عکس منو میزارن انگاری هیچ عکس دیگه یی ندارن!!!

کلاس که تموم شد رفتم به معلم ام گفتم که اگر میشه تا کارت هام بیاد و توی مدارک دانشگاه ام فامیلیم عوض بشه فامیلیه جدید رو استفاده کنم، از نظر قانونی این کار مشکل داره اما شرایط رو درک کرد و گفت اوکی هستش!


- رفتم توی پیج هاشون .... از بین عکس های در و داغون شون عکس های عروسیه پسر عموم تابلوه که همه مثلا سعی کردن با کلاس باشن

... و لابه لأی عکس هاشون دو سه تا از عکس های پدر ! هیچ کلمه ی دیگه یی نیست که من بتونم استفاده کنم به جای واژه ی پدر !؟لیاقت کلمه ی پدر رو داره ؟

من پدر ندارم ! 

بهرحال... موهاشو رنگ کرده و مثل ادم کوتاه کرده از اخرین باری که دید مش موهاش یکم ریخته اما صورت ش از قبل بهتره ...

و من دارم فکر میکنم که اونجا درست وقتی همه شون هستن کنار خانواده هاشون کنار زن و بچه هاشون ، چه حالی داره تنهایی ، وقتی که هیچی نداره !؟ وقتی همه رو از دست داده ؟! گاهی دلم براش میسوزه ؛ تمام زندگیش یه بازنده بوده...

بعد به این فکر میکنم که نه عزیزه دلم ، أونی که هیچی و هیچ کسی رو نداره خوده منم ! نه پدر بالأسرم بوده نه مادر... هر دوشون فقط گند زدن به زندگیم و هنوز که هنوزه هم توهم و ادعا دارن که بهترین پدر و مادر دنیا بودن ! مرسی از همه ی سال ها و همه ی از خود گذشتگی هاشون از تمام سال هایی که تلاش کردن شاید یه چیزی از اون زندگی کوفتی در بیاد ؛ اما حجم عظیم  مشکلات و دردی که توی زندگی بهم تحمیل کردن خیلی بیشتر از از خودگذشتگی هاشونه.

هردوشون خانواده هاشون رو دارن.... وقتی که گند می زدن به زندگی مون ، وقتی هر کدوم بدتر از اون یکی بودن ، وقتی باید مراقب ما میبودن و به زندگی و اینده ی ما می رسیدن و ما داشتیم سعی میکردیم که زندگی اونا رو درست کنیم، اونا پناه بردن به خانواده هاشون ... توی این سن و سال هنوز هم خانواده هاشون ازشون مراقبت میکنن و بهشون کمک میکنن


هیچ وقت نمی فهمن چه حسی داره؛ نمی فهمن من هیچ خانواده یی ندارم ... اونا هیچی برای من توی این زندگی نذاشتن ...من هیچ کسی رو جز خودم توی این دنیا ندارم!

...


تنهای بی سنگ صبور، خونه ی سرد و سوت و کور

توی شبات ستاره نیست ، موندی و راه چاره نیست

اگر چه هیچ کس نیومد، سری به تنهاییت نزن

اما تو کوه درد باش، طاقت بیار و مرد باش



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.