Shades of Grey

Shades of Grey

This is a modern fairy tale
Shades of Grey

Shades of Grey

This is a modern fairy tale

He calls me Resilient ...that's a HUGE compliment

سه هفته خیلی وقته! انقدر حرف داشتیم که نشد بگم  یه سری چیزا رو 

البته بد هم نیست توی این شلوغی و اوضاع الان ام بهتره که فعلا در مورد یه سری مشکلات و موضوعات خاص حرف نزنیم

صبح ها میرم میدوم ... بعد دوش و بعد ارایش و ...

احتیاج دارم همه چیز رو بذارم روی دور اهسته

انقدر دور خودم چرخیدم و دویدم که سر گیجه دارم همش انگار

احتیاج به یه خلوت ساده ی بی دغدغه دارم


نمی خوام بترسونم ش و همه چیز خراب بشه و برداشت اشتباه بکنه، برای همین بهش نمیگم اصلا

اون جوری که بهم نگاه میکنه یادم میاره برای چی دارم این همه بالا و پایین میزنم و برای چی نشستم توی دفترش بی وقفه حرف میزنم.


از برزگ شدن و تنها زندگی کردن( بخصوص راه دور) باید بگم وقت حرف زدن و تعریف کردن یه چیزی

 هی حواست باید باشه که سانسور کنی چیزای بد رو

که با این همه فاصله و مشکلات نگران شرایط تو نباشن

مثلا وقتی از شهر بازی رفتن که حرف میزنی و مامانت میپرسه "پس ماشین هارو سوار شدی ؟ " باید حواست باشه که نگی نه فردا وقت دکترمه و نمیدونستم که برای قلبم خطر داره یا نه ؟

وقتی میگه چه خبر و برنامه ت چیه نگی وقت مشاوره دارم

وقتی داری تعریف میکنی که هر روز صبح بلند میشی و میری میدویی و ... و میگه افرین به تو نگی قرص ها ی جدید خیلی خوب جواب داده

ولی این یکی قرص سومیه فکر کنم سازگار نیست 


خیلی چیزها هست که من در موردش حرف نمیزنم

عادته برام ، تمام این سال ها کسی مراقب من نبود و همیشه انقدر درگیر چیزای دیگه بودن که من، زندگیه خودم رو برای خودم نگه میدارم

خبر خوش باشه میگم که خوشحال بشن اما به جز اون حرفی برای گفتن ندارم 

همه چیز یه جوری توی گلوم خفه میشه

به کی بگم که بفهمه ...

بدترین لحظه وقتیه که فقط یک لحظه مکث میکنی و همون یک لحظه کافیه که دوباره تمام وجودت اوار بشه.



و قرص ها مثل سوخت موشک کار میکنه

خب از جمعه که از پیش دکتر ها اومدم تا الان یه کله روی تحقیق و مقاله کار کردم .(حالا میدونم اخرش یه B میده ته ته ش) بعد تمام اعصاب و روان ام بهم ریخت سر این موضوعی که انتخاب کردم . سه چهار بار تا مرز گریه کردن رفتم!

فکر میکنم با این ست دکتر های جدید () این دفعه به جاهای جالبی برسیم

- الان متوجه شدم صدای روزبه نعمت الهی خیلی س&^ک^سی ه وقتی میخونه "اهِ شبای سرد من ،چیزی نپرس از درد من..."

- توی دوباره گوش دادنش متوجه شدم که نه صداش خییییییییییییییللللللییییییی س*ک#سی ه :دی



خوشوم اُمُد

خیلی باحاله که میری دکتر بعد دکترت کف میکنه از حجم اطلاعاتت و دقیق بودن تشخیص هات 

و شروع میکنه  علمی حرف زدن انگار داره با همکارش حرف میزنه 

بعد من باید بگم هی هی منو نگاه ترمز بگیر ببینم من که اینایی که گفتی رو انگلیسی حالیم نمیشه که!( خالی بندی ، فارسیشم حالیم نمیشه)


فکر کنم دکتر هام الان خیلی خیلی خوشحال هستن که بین مریض های حوصله سر بره هر روزه یه کِیسِ چلنجینگ دارن


دکتر هام کیوت ان 

خوشوم اُمُد ازشون

I liked him

He : You had a lot in your life! You did so much in your life!!!

Me : I know but that's past, I have to move on and do good now...


-first day

مرحله اول پذیرش واقعیته

اون چیزی که توی ایران و فرهنگ ایرانی عشق و رابطه حساب میشه

اینجا abusive relationship ه

و میدونم که خیلی از زن ها و دختر ها نه تنها مشکلی باهاش ندارن بلکه خوششون هم میاد؛

زندگی هرکی به خودش ربط داره، من از وقتی که یادمه با همه ش مشکل داشتم! بحث یاغی بودن نیست، من واقعا باور ندارم به این چیزا

و بدون علم به بُعد روانشناسی ش خواسته ام از یه رابطه یه رابطه ی سالم اروپایی بوده گویا!

تا اینجاش همه چیز خوبه

وقتی بد میشه که داری تحقیق انجام میدی روی ' سو استفاده در روابط' و فکر میکنی که قرار یه چیزی باشه شبیه پدر دیووانه ت ؛

و میبینی تمام رابطه یی که فکر میکردی پر از عشق بوده چیزی بیشتر از abusive relationship  نیست!

اون وقته که برمیگردی و یه بار دیگه همه چیز رو مرور میکنی و میفهمی برای چی انقدر اذیت شدی

میفهمی که هیچ جاش تقصیر تو نبوده.


میدونم ادم هایی هستن که با شرایط مشابه من خیلی هم خوش بخت هستن؛ من نمی تونم . من نمی خوام .

و این هیچ اشکالی نداره؛ ادم ها توقعات متفاوتی دارن توی زندگیشون.


*یکی از چیزهایی که ته فکرام و قلبم همیشه میدونستم این بود که پسره و من از نظر احساسی خیلی با هم فرق داشتیم و اون یک کسی رو میخواد که بتونه کنترل ش کنه؛ یکی که فقط بگه چشم. من توی تمام این ۲۵ سال حتی یک بار هم بدون خواسته و فکر خودم چشم نگفتم. من برای خودم زندگی و کار و در امد و تحصیلات دارم، چرا باید اجازه بدم یکی دیگه به جای من فکر کنه؟! پسره هم انقدر باهوش هست که بدونه من هرگز اون ادمی که اون میخواد نمیشم.